جدول جو
جدول جو

معنی ده نوش - جستجوی لغت در جدول جو

ده نوش
(دِهْ)
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 11هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد. سکنۀ آن 347 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهرنوش
تصویر مهرنوش
(دخترانه)
خورشید جاویدان، شنونده محبت، یکی از پسران اسفندیار که بدست فرامرز کشته شد، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارنوش
تصویر دارنوش
(پسرانه)
نام یکی از وزیران بخت نصر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرنوش
تصویر شهرنوش
(دخترانه و پسرانه)
شیرینی شهر، مرکب از شهر+ نوش (عسل) یا نوش از مصدر نوشیدن (نیوشیدن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وه نوش
تصویر وه نوش
(دخترانه)
بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردنوش
تصویر دردنوش
دردآشام، آنکه جام باده را تا ته بیاشامد، دردآشامنده، دردنوش، باده خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث شکل، سه کنج، در ریاضیات مثلث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده نوش
تصویر باده نوش
نوشندۀ باده، باده خوار، برای مثال باده نوشی که در او روی وریایی نبود / بهتر از زهدفروشی که در او روی وریاست (حافظ - ۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل خوش
تصویر دل خوش
خوش دل، خوشحال، مسرور، شادمان، خشنود
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی است (در کیماک) بر کران آب نهاده و آبادان و اندر وی به تابستان مردم بسیار باشند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهر کرد. واقع در 38هزارگزی خاورلردگان. دارای 151 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
شهرکی است میان بم و جیرفت (به ناحیت کرمان) آبادان و با نعمت بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنۀ آن 1024 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ حَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه دارای 770 سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
سازی است که باربد می نواخته و ده زه و وتر داشته است. (گنجینۀ گنجوی ص 68) :
حدیث باربدبا ساز ده رود
همان آرامگاه شه به شهرود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
کسی که دارای ریش انبوه و هنگفت و بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). لحیۀ انبوه و گنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ/ تِ بَ تَ / تِ)
باشندۀ در ده، اهلی. (یادداشت مؤلف). رام و خانگی. (ناظم الاطباء). قققه، زاغ ده باش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نُ وَ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن. آب آن از چشمۀ ماسوم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سِ / سُ زَ دَ / دِ)
میخواره. (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش:
باده نوشان درآمدند بجوش
در و دیوار برکشید ندا.
(منسوب به ناصرخسرو).
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده.
سعدی (بدایع).
باده نوشی که درو روی وریائی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان بندویه بخش جویم شهرستان لار. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری جویم. سکنۀ آن 685 تن. آب آن از چشمه و چاه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قدح نوش
تصویر قدح نوش
ساغر نوش قدح خوار میگسار
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: تا بربم و بر زیر نوای گل نوش است تا بر گل بر بار خروش ورشان است. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه خوش
تصویر نه خوش
گیاهی است که آنرا کرمه البیضا و سیاه دارو و هزار چشان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده نوش
تصویر باده نوش
شرابخوار میخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه نوع
تصویر سه نوع
سه گن سه گونه بربسته رسته و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث، سه کنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده نیم
تصویر ده نیم
یک قسمت از بیست قسمت، خمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو نبش
تصویر دو نبش
عمارت یا دکانی که در تقاطع کوچه یا خیابان قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در غوش
تصویر در غوش
نیازمند محتاج تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
نام نوایی است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه گوش
تصویر سه گوش
مثلث
فرهنگ واژه فارسی سره
باده پیما، پیاله پیما، شراب خواره، شراب خوار، می خوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد